بالاخره امسال هم به فاطمیه رسیدیم.من به همتون تسلیت میگم این ایام رو.
مابه خاطرحرمت به این ایام ازگذاشتن مطالب طنزخودداری می کنیم.
راستی حتما به لینک زیربروید وفیلم روتماشا کنید.فیلمه قشنگیه.
بچه که بودم به من آموختند
فحش نباید بدهی گوسفند
******
بیادبی بوده از این خانه دور
حرف رکیکی نزنی بیشعور
******
بچهی همسایه به من فحش داد
پند پدر مادرم آمد به یاد
******
بر دهنش مشت ادب کوفتم
البته با غیظ و غضب کوفتم
******
شب که پدر قصهی ما را شنید
نوبت آموزه دوم رسید
******
پای مرا بست به یک ریسمان
بر کفل و بر کف پایم زنان -
******
- گفت نباید به کسی زور گفت
من چه کنم با توی گردن کلفت
******
بچه که بودم پدرم یاد داد
عشق بورزم به نبات و جماد
******
عشق به سوراخ ازن فیالمثل
عشق به بوی خوش زیر بغل
******
عشق به انسان و طبیعت، گیاه
عشق به ارتش به بسیج و سپاه
******
عشق به هم نوع ولو دشمنت
عشق به هر کس شده، حتی زنت
******
عشق به مفرد به مثنی به جمع
عشق به اینها که رساندم به سمع
تربیتم سیر صعودی گرفت
هیکل من رشد عمودی گرفت
ریش و سبیلی به هم آمیختم
زشت شدم تیغ زدم ریختم
ریختم از صورت خود پشم را
باز عیان کرد پدر خشم را
فرصت اندرز و نصیحت نبود
چاره به جز فحش و فضیحت نبود
گفت: پسر ریش تراشیدهای
نفله! مگر دختر ترشیدهای
کافر حربی شدهای ظاهرا
قرتی و غربی شدهای ظاهرا
بر سر این صورت صافت مباد
مورچهای میبکند بکس باد
صورت سیرابی و بیریش تو
عین حرام است و نجس، دور شو
تا نشدی مومن و اهل ثواب
زیر پل و روی مقوا بخواب
رفتم و ریشم که به زانو رسید
برگشتم پیش پدر رو سپید
دید که تیشرت به تن کردهام
پارچهای زرت به تن کردهام
گفت: مگر پارچه کم داشتی
لخت و پتی آمدهای آشتی
این که شمایی پسر بنده نیست
کسوت کفار برازنده نیست
پیرهن و دکمهی تقوات کو؟
سبحه و انگشتر و اینهات کو؟
هیزم دوزخ شدهای نرهخر
زود برو پیرهنی نو بخر
مختصری بود ز بسیارها
این همه مشتی است ز خروارها
منحنی تربیتم رشد کرد
حیثیت و شخصیتم رشد کرد
حاصل این شیوهی ارزنده، من
این من خوش ذوق ولی بد دهن
........................................................................................................................................................
این شعرو هفته ی گذشته معلم ادبیاتمون آقای رحمانی سرکلاس خوند،منم خوشم اومدازش پستش کردم.
سروده سعیدنوری
البته دقیق نمیدونم اسمش همین بود یانه
اگه اسمش یه چیزدیگس بگین.
انقدازاین ضرب المثل بدم میاد که میگه:
<<پارسال دوست امسال آشنا>>
-----------------------------------------------
یه وقفه 12روزه پیش اومده بود خیلی دلم واستون تنگ شده بود ببخشید دیرکردم.
یکی ازموضوعاتی که دراین وبلاگ داشت فراموش میشدپست های <<بدم میاد>>یا<<خوشم میاد>>بودکه من یکی ازچیزهایی که ازش بدم میاد یاخوشم میادرومیگم وشما دربارش حرف میزنین.
خیلی دوس دارم ببینم شما چه نظری دارین میخواین این مطالب ادامه داشته باشه یانه؟
کسایی هم که مطالب قبلی رونخوندن حتما بخونن.
پایان
فردا تولدمه هیچ وقت تولدنداشته ام وهیچ وقت هم درخواستش رانداشنم که مثلن واسم تولدبگیریدوبهم کادوبدیدو ازاین جورچرت وپرت ها.
فردا16 سالم تمام میشه ومیرم تو17 سالگی.
آن جورکه مامانم میگه قراربود25 بهمن به دنیا بیام اماروز16 بهمن 78 ساعت 8صبح مامانم دردش میگیره ومیبرنش بیمارستان وساعت 11صدای جیغ وگریه درفضامی پیچد.
من رودادن دست خاله معصومم که خیلی دوسش دارم واولین نفری که من دراین دنیادیدمش اون بودو طبق گفته های بابام وبقیه تامنو دادن دست خالم متاسفانه متاسفانه خیلی عرض میخوام ریدم به دنیا رفت.
از16سال پیش تاحالا هیچ کس واسم تولدنگرفته.
اما امروزیه اتفاق عجیب افتاده............
مامانم داره واسم کیک درست میکنه.
ولی یه اتفاق که هرسال میفتاد الان دوساله که نیفتاده.........
هرسال روزتولدم برف میومد امادوساله که دیگه برف هم نمیاد.
پایان