یکی توضیح بده

یکی توضیح بده به من چرا هروقت کسی مارو مسخره میکنه خدا کاری باهاش نداره ولی ماکسی رو مسخره میکنیم خدا تصمیم به تنبیه ما میگیره وهمون چیزی رو که مسخرش میکنیم سرمون میاد؟

علی محمدرضائی
۱۳ نظر

رفتن یا نرفتن(مسئله این است)خخخخخخخخخخخخخخ

به نام حضرت حق

حدود یک ماه پیش بودیاشایدم بیشتر.که دریکی ازوبلاگ ها یک پست خواندم که درمورد رفتن یا نرفتن افراد ازوبلاگشان واینکه می گویند  که می رویم ازاین وبلاگ ودنبال وبلاگی جدیدومحیطی جدید هستیم.واقعا مُعظلی(یامُعذلی یامُعزلی یامُعضلی-دقیق نمیدونم چی جوری نوشته میشه)شده یعنی چی هِی هرچند وقت یه بارمیگن میریم برای همیشه ولی بعدازیه ماه برمی گردن ومیگن من مردِ(یا زنِ )رفتن نبودم ومجبورم کردن وازاین جورحرف های صد من یه غازی.

البته بعضی ها هم کاری واسشون پیش می آید ومیگن می رویم برای همیشه،اما بعد ازچند وقت که کارشون تمام میشه میگن

مامردِ(یازنِ)رفتن نبودم ومجبورم کردن و...وبازهم ازهمان حرف های تکراری.بعضی ها هم که انگاراصلا مرض دارن(البته خیلی عذر میخواهم ازتمامی شما)هرماه یه بار کلا وبلاگ رو عوض میکنن ومیرون به یه سرویس دهنده وبلاگ دیگروکلا میزن زیر هرچی دنبال کننده و نظردهنده وبااحساسات مردم بازی کردن وازاین جورحرف ها.

البته همه اینها جزکم کردن تعدادبازدید کننده وتعدادنظرات وکم شدن تعدادلایک ها.

من هم تابه حال تعداد زیادی ازاین وبلاگ نویسان رودیده ام.

یکیشون رو که خیلی دنبال میکردم وبلاگش رابی خبرحذف کرد اما به تازگی دوباره پیدایش کرده ام.اصلا ولش کن به من چه ربطی داره.

وبلاگ خودشونه هرکاری که میخوان باهاش میکنن.

فعلا خداحافظتون باشه.

راستی من یادم نرفته موضوعات جدید وتغییر وتحولات جدیدرو انشالله به زودی انجام میشه.راستی روزمردهم مبارک.

پایان.

علی محمدرضائی
۷ نظر

شروعی جدید

به نام حضرت حق

سلام به شما همه ی دنبال کنندگان خوب لب بومی.امیدوارم که حالتون خوب باشه.حتما می پرسید تواین چندوقته کجا بودم وچراازپست جدید خبری نبود امروز که داشتم نظرات رامی خواندم دیدم بعضی ها درنظرات خصوصی گفته اندکه اسم وبلاگت آفتاب لب بوم است وشعارت تاغروب چیزی باقی نمانده است،است نکند غروب کردی رفت ودیگر پست نمی گذاری؟

من میخواهم به همه ی آنها بگویم خیر من هنوز هستم.میخواهم درابتدا بگم که چرااین چندوقته نبودم.ازابتدای سال95 شروع میکنم.روزشنبه ساعت 6صبح بیدارشدم وزدم شبکه نسیم تا برنامه سال تحویل خندوانه راببینم.دیدم پدرگوشی به دست نشست روی مبل.ازاوپرسیدم چه میکنی؟

گفت:میخواهم اندروید گوشی ام راآپدیت کنم.

من همان موقع فهمیدم که قرار است این ماه اینترنت مان بسیار زود تمام شود.خلاصه ساعت7:30شد وکم کم من داشتم لحظه شماری می کردم که سال تحویل شودکه ناگهان پدرم گفت پاشیدپاشید لباساتون رو بپوشید میخوایم بریم خونه بابابزرگ سال تحویل اونجا باشیم.من بهش گفتم مگه قرارنبود بعدازسال تحویل بریم؟ گفت حالا پاشو دیگه.

من تودلم گفتم ای بابا آخه چی جوری میخوایم تو20وخورده ای دقیقه برسیم به خونه بابابزرگ.اونم بااین رانندگی بسیارآرام پدروبسیاربسیار

آرام لباس پوشیدن مادر.خلاصه بگذریم ماسال رادرماشین وپشت چراغ قرمز تحویل کردیم.بعدازخونه پدر بزرگم هم به خونه مامانی(مادربزرگ مادری ام)رفتیم.

راستی چراهمه ی زن وشوهرها درعید نوروز ابتدا به خونه بستگان شوهرمیروند وبعد بستگان زن.بااینکه خودم یه مردم اما این مورد رو

بی انصافی میدونم ومیگم باید نوبتی کرد این مواردرو یکی ازاین ور ویکی ازاون وربگذریم...

من ازاین ایام عید کلا دوسه روز درخانه بودم.البته یه بدبختی هم دراین عید داشتم.معلم شیمیِ افتزاحمان جریمه ای برای عیدمان داده بود که کل عیدرادرحال نوشتن بودم.

اینترنتمان هم درتاریخ 7فروردین تمام شدواون پستی راکه برای روز زن گذاشته بودم هم ازقبل آماده کرده بودم.

سیزده به درهم جایی نرفتیم چون هوای قم سردبود وپدرم گفت سرما میخورید وسیزده مان راباگل های قالی به در کردیم.

درطی این مدت هرچه به پدرمیگفتم حجم بخر میگفت میخوای چه کار معتادشدی؟!!!!!

سرتان را دردنیاورم، ازامروزمیخواهم شروعی جدید داشته باشم.

به زودی به این لب بوم بودن پایان میدهم وبا نامی جدیدوموضوعاتی جدید وبلاگم راادامه میدهم.

راستی انتخاب شدن وبلاگ خودتون به عنوان یکی از صد وبلاگ برترسال 1394 مبارک.

فعلا خدانگهدارتون باشه.انشالله پست جدید ازچهارشنبه یک اردیبهشت.

پایان.

علی محمدرضائی
۶ نظر

تغییر

جرم من قبل از عید۶۷kg

جرم من بعد ازعید۷۲kg

یعنی آدم چقدر میتونه تغییر کنه

تازه من خیلی تنقلات نمیخورم

علی محمدرضائی
۴ نظر

یه مساله مهم

امروز میخوام درموردمسئله مهمی باهاتون حرف بزنم:استرس

خیلی ها بامسئله استرس روبه رو اند ومسئله بدی است ازجمله خودم.البته من یکی دوسالیست به این مسئله گرفتارشدم.

هرکسی دریک موقعیتی استرس میگیرد.من بیشتردرمواقع ترک کردن چیزی استرس میگیرم.مثلا تمام شدن مسافرت یا رفتن مهمان هاازخانه مان یا تمام شدن تعطیلات.مثلامن ازالان استرس دارم برای تمام شدن تعطیلات عید.

فعلا حال ندارم بقیشو توضیح بدم انشالله بقیش بعدن.

هرکی راهکاری داره برای رفع استرس بگه.

علی محمدرضائی
۳ نظر

دلتنگی

آتش از اندوه هجران  بهتر است

بی قرارم کردی و گفتی صبوری بهتر است

من نمی دانم کجا خواندم ، که یادم داده است ؟

یار وقتی در کنارت نیست ، کوری بهتر است ...

 

جملات زیبا گیله مرد

علی محمدرضائی
۲ نظر

هفتاد من

مَن اگر با مَن نباشم می شَوَم تنها ترین


کیست با مَن گر شَوَم مَن باشد از مَن ماترین

مَن نمی دانم کی ام مَن ، لیک یک مَن در مَن است
آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن ، روشن است

مَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَن !
ای مَن غمگین مَن در لحظه های شاد مَن !

هرچه از مَن یا مَنِ مَن ، در مَنِ مَن دیده ای
مثل مَن وقتی که با مَن می شوی خندیده ای

هیچ کس با مَن ، چنان مَن مردم آزاری نکرد
این مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکرد

ای مَنِ با مَن ، که بی مَن ، مَن تر از مَن می شوی
هرچه هم مَن مَن کنی ، حاشا شوی چون مَن قوی

مَن مَنِ مَن ، مَن مَنِ بی رنگ و بی تأثیر نیست
هیچ کس با مَن مَنِ مَن ، مثل مَن درگیر نیست

کیست این مَن ؟ این مَنِ با مَن زمَن بیگانه تر
این مَنِ مَن مَن کنِ از مَن کمی دیوانه تر ؟

زیر باران مَن از مَن پر شدن دشوار نیست
ورنه مَن مَن کردن مَن ، از مَنِ مَن عار نیست

راستی ! این قدر مَن را از کجا آورده ام ،
بعد هر مَن بار دیگر مَن ، چرا آورده ام ؟

در دهان مَن نمی دانم چه شد افتاد مَن
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد من

ناصرفیض

علی محمدرضائی
۶ نظر

من نه

من نه ولی....

یه رفیق دارم ...

اونم نه

علی محمدرضائی
۱ نظر
درباره
سلام،به یاسان خوش اومدید.
فقط لایک ونظر یادتون نره...
پیوندهای روزانه
طراح قالب: عرفـــ ـــان ویرایش توسط نقل بلاگ