کَلّه این...

علی محمدرضائی
۱۰ نظر

ازشماچه پنهون

علی محمدرضائی
۹ نظر

ماروزاول مدرسه چه حسی داشتیم این آقاپسرچه حسی داره

البته اون حسم هنوزکه هنوزه هرسال تکرار میشه دلم میخواد گریه کنم.


دریافت
مدت زمان: 44 ثانیه

علی محمدرضائی
۶ نظر

لطفاببینید باحاله قسمت9 (ولی میدونم الکیه)


دریافت
مدت زمان: 8 ثانیه

علی محمدرضائی
۴ نظر

شیوه های تربیتی فرزندان(شعرطنز)

بچه که بودم به من آموختند

فحش نباید بدهی گوسفند

****** 

بیادبی بوده از این خانه دور

حرف رکیکی نزنی بیشعور

****** 

بچهی همسایه به من فحش داد

پند پدر مادرم آمد به یاد

****** 

بر دهنش مشت ادب کوفتم

البته با غیظ و غضب کوفتم

 ******

شب که پدر قصهی ما را شنید

نوبت آموزه دوم رسید

****** 

پای مرا بست به یک ریسمان

بر کفل و بر کف پایم زنان -

****** 

- گفت نباید به کسی زور گفت

من چه کنم با توی گردن کلفت

****** 

بچه که بودم پدرم یاد داد

عشق بورزم به نبات و جماد

****** 

عشق به سوراخ ازن فیالمثل

عشق به بوی خوش زیر بغل

****** 

عشق به انسان و طبیعت، گیاه

عشق به ارتش به بسیج و سپاه

 ******

عشق به هم نوع ولو دشمنت

عشق به هر کس شده، حتی زنت

 ******

عشق به مفرد به مثنی به جمع

عشق به اینها که رساندم به سمع

 

تربیتم سیر صعودی گرفت

هیکل من رشد عمودی گرفت

 

ریش و سبیلی به هم آمیختم

زشت شدم تیغ زدم ریختم

 

ریختم از صورت خود پشم را

باز عیان کرد پدر خشم را

 

فرصت اندرز و نصیحت نبود

چاره به جز فحش و فضیحت نبود

 

گفت: پسر ریش تراشیدهای

نفله! مگر دختر ترشیدهای

 

کافر حربی شدهای ظاهرا

قرتی و غربی شدهای ظاهرا

 

بر سر این صورت صافت مباد

مورچهای میبکند بکس باد

 

صورت سیرابی و بیریش تو

عین حرام است و نجس، دور شو

 

تا نشدی مومن و اهل ثواب

زیر پل و روی مقوا بخواب

 

رفتم و ریشم که به زانو رسید

برگشتم پیش پدر رو سپید

 

دید که تیشرت به تن کردهام

پارچهای زرت به تن کردهام

 

گفت: مگر پارچه کم داشتی

لخت و پتی آمدهای آشتی

 

این که شمایی پسر بنده نیست

کسوت کفار برازنده نیست

 

پیرهن و دکمهی تقوات کو؟

سبحه و انگشتر و اینهات کو؟

 

هیزم دوزخ شدهای نرهخر

زود برو پیرهنی نو بخر

 

مختصری بود ز بسیارها

این همه مشتی است ز خروارها

 

منحنی تربیتم رشد کرد

حیثیت و شخصیتم رشد کرد

 

حاصل این شیوهی ارزنده، من

این من خوش ذوق ولی بد دهن

 

........................................................................................................................................................

این شعرو هفته ی گذشته معلم ادبیاتمون آقای رحمانی سرکلاس خوند،منم خوشم اومدازش پستش کردم.

سروده سعیدنوری

البته دقیق نمیدونم اسمش همین بود یانه

اگه اسمش یه چیزدیگس بگین.

علی محمدرضائی
۷ نظر

قیافه من

این عکس فقط جنبه ی طنزدارد.

علی محمدرضائی
۱۶ نظر

مردای غیدیم... (نا)مردای جدید!!!

مردای قدیم نامردای جدید

علی محمدرضائی
۱۰ نظر

اتاق عمل

علی محمدرضائی
۱۰ نظر
درباره
سلام،به یاسان خوش اومدید.
فقط لایک ونظر یادتون نره...
پیوندهای روزانه
طراح قالب: عرفـــ ـــان ویرایش توسط نقل بلاگ